کافه ی کاغذی
می نویسم با دستی لرزان و قلبی شکسته با چشمی گریان می نویسم از شور عشق از تو تا که باور کنی دیوانه وار دوستت دارم
التماس می کنم...
التماس میکنم به تو که نرو،حاضرم به پاهات بیافتم و خودم رو جلو همه خار کنم تا دوباره بیایی کنارم.
التماست میکنم به من نگو برنمیگردم آخه دلم میترکه و میمیره تو که خودت میدونی من چقدر دوست دارم چرا می خوای بری؟
التماست می کنم با خواهش و التماسی که تو نگامه.مگه تو نگفتی نمیزارم چشات ببارن؟اما حالا که دارن میبارن چرا نمیای پاکشون کنی؟
التماست میکنم با بغضی تو گلومه که میخواد بگه دل نگرونه مثل همیشه و بگه منتظر توام در زیر باران با چشای گریون.
التماست می کنم که باغ بی درخت شدم بی تو و دارم میمیرم چرا میخوای این دلی که حاضره به خاطرت همه رو رد کنه و فقط کنارت باشه و ناز دلت رو بخره تنها بزاری؟
التماست میکنم من که برات جون میدادم و دیوونه مجنونت بودم و اسیر چشات بودم چرا می خوای پریشونم کنی؟
نظرات شما عزیزان:
Rasi yekamam matlab haye bahal bendaZ!!?! oK???
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
Design By : Night Skin |